تخریبچی
-
انفجار در انتهای معبر
عبدالکریم با چهرهای شاد، خندان و رضایت از پاکسازی میدان مین اعلام کرد: «آخرین مین است خدا کند تلهگذاری نباشد.» مثل دیگر مینها آنرا خنثی کرد و از زمین بیرون کشید. رویش را به طرف رزمندگان نشان داد. همه آمادهی تکبیر و شادی بودیم.
-
ماجرای شهادت یک رزمنده در روز طبیعت
دم دمای غروب بود که به مقر بیاره نزدیک شدیم. سرنشینان خودروهایی که از طرف بیاره باز میگشتند ماسک به صورت داشتند و به ما هم اشاره میکردند که ماسک بزنید و به سمت بیاره نروید.
-
یک یادگاری در انتهای معبر
گفت : «بابا چیزی نشده! خوبم.» اما موقعی که لباسهایش را در آورد، دیدم که انگشت شَستش را ندارد. پنج نقطه از بدنش ترکش خورده بود. با نگرانی دوباره از او پرسیدم:«کریم پس این زخمها چیه ؟»
-
ماجرای شهادت یک دانشجوی دندانپزشکی
در عملیات «فتح المبین» چشمش دچار موج گرفتگی ناشی از انفجار شد و چند روزی در بیمارستان بود. پس از بهبودی دوباره راهی جبهه شد و در واحد تخریب قرارگاه کربلا مشغول شد. به همین علت در بیشتر عملیاتها شرکت داشت. در عملیات «والفجر ۳» در غرب کشور از ناحیه کتف و بازو مورد اصابت گلوله قرار گرفت.