آزادگان دفاع مقدس
-
یک صلوات خاص
اوایل اسارت در گروههای پنج، شش نفره سفره پهن میکردیم و غذا میخوردیم. عدهای هم دوست داشتند به صورت انفرادی غذا بخورند ولی بعدها برای اینکه اتحاد و انسجام بیشتری داشته باشیم، تصمیم بر این شد که همگی سر یک سفره جمع شویم.
-
این زن مادر تمام اسرای ایران بود
افراز دارای لیسانس زبان و ادبیات عرب از مدرسه عالی ترجمه، مبارز قبل از انقلاب در ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی و خیر مدرسه ساز بود و دو خواهر ایشان، شهید رفعت افراز و شهید دکتر محبوبه افراز، توسط منافقین ترور شدند.
-
ثبت مخفیانه مشخصات ۲۷ اسیر شهید
قسمتی از لیست تهیه شد و بنا بود در دو نسخه نگهداری شود. یکی برای فرستادن به ایران و دیگری نیز برای وقتی که احیانا مقام مسئولی به اردوگاه میآمد اما، تا روزی که قرار بود به ایران بیاییم از این آقایان خبری نشد. به هرحال نسخه مادر را به اندازه یک کپسول پنیسیلین پیچیدیم و بعد از بستهبندی و دوختن، بعد از مدت زیادی در فاصلهی دو جدار کیسه انفرادی نگه داشته بودیم.
-
روایتی از مهربانی خدا در اسارت دشمن
یکی از نگهبانان عراقی متوجه حال مریض شد و اصلاً باورش نمیشد از این که او تا لب مرگ فاصلهای نداشت چگونه خوب شد؟! فکر میکرد که ما دارو دزدیدهایم و به او دادیم!
-
ماجرای پنهان شدن رزمنده نوجوان از حاج قاسم
صدام انگار هنوز با ما کار داشت. گفت: حالا دخترم، هلا، گلهای سفیدی را به نشانه صلح و دوستی میان شما تقسیم میکند. این را که گفت، افسری با ظرفی بلوری، پر از غنچههای سفید، از راه رسید و ظرف را داد به هلا. دخترک بلند شد، دور میز چرخید و ما هر یک غنچهای رز سفید برداشتیم و در جیب گذاشتیم.
-
خاطره یک بازمانده از «کربلای4»
فقط من زنده ماندم
دو روز بعد از عملیات «کربلای ۴» اسیر شدم و طی این مدت لا به لای نیهای منطقه شلمچه مخفی شده بودم. قرار بود که در فرصت مناسب به خط خودمان برگردیم. بنا شد با سه نفر دیگر از بچه ها که همگی مجروح بودیم، از طریق معبر که توسط تخریب چیان باز شده بود، به عقب برگردیم.
-
خودکاری که پیش چشم بعثی ها غیب شد
از ساعت ۸ صبح تا ظهر مشغول کار بودیم و در این بین من یک خودکار برداشتم و در جوراب پای چپم گذاشتم، غافل از اینکه یکی از سربازان عراقی مرا زیر نظر داشته است.به هر حال، وقتی نظافت تمام شد، ما خوشحال بودیم از اینکه هرکدام توانستهیم خدمتی هرچند ناچیز به بچهها بکنیم.
-
خود زنی سرباز بعثی در جمع اسرای ایرانی
«در بین جمع سربازان عراقی کسی را که به طرفم تیراندازی کرده بود شناختم و زیرنظر داشتم، میخواستم به نحوی کینه خود را بر سر او خالی کنم.»
-
تلاش بعثیها برای غرق کردن اسرای دست بسته
وقتی قایق به وسط آب رسید، ناگهان واژگون شد و ما با دست بسته به داخل آب افتادیم اما چون شنا بلد بودیم با پاهایمان شنا میکردیم و به هر زحمتی بود توانستیم خود را روی آب نگه داریم.
-
ماجرای سفارش دعا برای شفای یک اسیر
او را چهار بار عمل جراحی کردند که در اصطلاح پزشکی به آن «کولوستمی »میگویند که روده او سوراخ بود و بعد از عملهای مکرر هم بسته نشد.
-
ساخت اسلحه در اسارت بعثیها
از همان زمان اسارت این روحیه را داشتم که کارهای فنی و تعمیرات در حد امکانات انجام دهم و هرکدام یکسری شغلهایی داشتیم و خودمان را مشغول کرده بودیم.
-
چرا عراقیها برای انتقال اسرا عجله میکردند؟
عراقیها شکست خورده بودند، همهمه بود. این ۱۰ روز، ما هنوز باور نکرده بودیم که اسیر شدهایم. هر لحظه در انتظار حملە ایران و آزادی بودیم. هنوز روحیە مبارزه و رزم داشتیم و باورمان نشده بود اسلحهمان را گرفته باشند. سردرگم بودیم.
-
ماجرای شورش هشت آذر اسرا
در آغاز دوران اسارت حدود چهار ماه صلیب سرخ از وجود ما بیاطلاع بود و طی این مدت درگیریهای مختلفی با عراقیها داشتیم. مثلا میگفتند شعار ندهید، نمازجماعت نخوانید و سایر مباحث دیگر که ما کوتاه نمیآمدیم و کار خودمان را میکردیم.
-
«تجمع ممنوع»؛ پیشنهادی برای روزهای کرونایی
این کتاب به روایت زندگی نوجوانی ۱۴ ساله می پردازد که عزم جبهه می کند و در دومین اعزام خود و در عملیات «مطلع الفجر» پس از چندین روز محاصره، به اسارت گرفته می شود.
-
کاری که در اسارت شوخیبردار نبود
کار فرهنگی در دل دشمن اصلا موضوع شوخیبرداری نبود، زمانیکه منافقین میآمدند برای سخنرانی، کار فرهنگی بچهها این بود که ظاهراً یک احترامی میگذاشتند اما یک گوش در و یک گوش دروازه میشد و حتیالمقدور از تنش جلوگیری میکردند یعنی با تقیه و محترمانه با مخاطب خبیث خود برخورد میکردند.
-
برگی از تاریخ
ماجرای نخستین عزاداری اسرای ایرانی
در روزهای اولیه با احتیاط و مخفیانه و دورازچشم دژخیمان بعثی سوگواری انجام میشد. میخواستیم همان اول بسمالله جنگ و دعوا را شروع نکنیم و در روز عاشورا و تاسوعا از عرض ادب به سالار شهیدان محروم نشویم.
-
خاطرات یک آزاده در «روزگار آشنا»
چند قدمی نرفته بودم که کابل یکی از سربازها، دور سر و پیشانیام پیچید. لحظهای دنیا ایستاد. خون توی تنم درجا زد و بالا نیامد. پخش زمین شدم. ویران و خسته از حال رفتم. نفهمیدم چقدر گذشت.
-
روایت لحظه اسارت ۶۱ اسیر در «زمان ایستاده بود»
کتابنامه آزادگان به معرفی کتابهایی میپردازد که انتشارات پیام آزادگان تاکنون مبادرت به چاپ آن کرده است.
-
همکاری دانشجویان برای ثبت خاطرات آزادگان در خراسان رضوی
مدیر موسسه فرهنگی پیام آزادگان استان خراسان رضوی گفت: در راستای آشنایی نسل جوان و دانشجویان فرهیخته با خاطرات مقاومت و ایستادگی قهرمانان سال های دفاع مقدس، تبدیل به متن و ساخت کلیپ خاطرات آزادگان در حال اجرا است.
-
پای حرفهای مردی که خاطرات نوجوانیاش اسارت و جنگ است
امروز مصادف است با روز نوجوان و بسیج دانش آموزی. بی دلیل نیست که این دو مناسبت در کنار هم قرار گرفته است و اگر نگاهی بهتاریخ دفاع مقدس بیندازیم، خواهیم دید نوجوانانی در جبهه های حق علیه باطل حضور داشتند که همانند قاسم بن حسن(ع) با شور واشتیاق وصف ناپذیری برای دفاع از اسلام و رسیدن به شهادت در راه دین شتافتند.
-
آئین تجلیل از فعالین ادبیات پایداری استان گیلان برگزار شد
نماینده موسسه فرهنگی هنری پیام آزادگان در استان گیلان از برگزاری آئین تجلیل از فعالین ادبیات پایداری استان گیلان خبرداد.
-
ماجرای لغو اعدام اسرای ایرانی
وارد کمین شده بودیم و متأسفانه فرماندهان که گفتند: محدوده مرزی را که گرفتید دیگر جلوتر نروید را گوش نکردیم و رفتیم در دل دشمن و وقتی متوجه شدیم که وسط میدان مین بودیم.
-
مروری بر کتاب «مگه کربلا رفتن زوریه؟»
یکی از افتخارآمیزترین روایتهای اسارت، تمکین نکردن تعدادی اسیر ایرانی از رژیم بعث برای رفتن به زیارت کربلا بود.
-
آزادگان میراثداران سیره شهدا هستند
مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان مازندران گفت: آزادگان میراثداران سیره شهدا هستند و پایمردی و استقامت این عزیزان در مقابل سختیهای دوران اسارت، سرافرازی و سربلندی را برای ملت ایران به ارمغان آورد.
-
درس میوهخوری در اسارت
دفعه اولی که هندوانه داده بودند پلنگی آمده بود و به خیال اینکه در ایران هندوانه نیست و ما تا حالا هندوانه نخوردهایم به ما میگفت: «این میوه رو باید از وسط نصف کنید و وسط اونو که قرمزه بخورید، پوست و تخمههاش هم خوردنی نیست.»
-
آمارهایی که باید درباره اسرای جنگ بدانید+اینفوگرافی
در نخستین مرحله تبادل اسرا در ۲۶ مردادماه ۱۳۶۹ شمسی ۹۶۹ اسیر ایرانی با ۱۳۴۰ اسیر عراقی مبادله شدند.